شادی روح شهید محمّدجواد تندگویان صلــــوات
شادی روح شهید محمّدجواد تندگویان صلــــوات
میلاد
پیام آور توحید
صلح و مهربانی
سمبل صبر و شکیبایی
پیامبر اولوالعزم
حضرت عیسی مسیح (علیه السلام)
بر تمامی موحدین جهان تهنیت باد . . .
یک اربعین گذشته و زینب رسیده است
بالای تربتی که خودش آرمیده است
یا ایها الغریب سلام ای برادرم
ای یوسفی که گرگ پیرهنت را دریده است
ازشهر شامِ کینه، رسیده مسافرت
پس حق بده که چنین داغدیده است
احساس میکنم که مادرم اینجا نشسته است
در کربلا نسیم مدینه وزیده است
بر نیزه بودی و به سرم بود سایه ات
با این حساب کسی زینبت را ندیده است
این گل بنفشه های تن و چهره ی کبود
دارد گواه ، زینبتان داغدیده است
توطعم خیزران و سنگ ها و خواهرت
طعم فراق و غربت و غم را چشیده است
آبی به کف گرفته و رو سوی علقمه
با آه می رود سکینه و خجلت کشیده است
این دختر شماست که خواستند کنیزیش ....
لکنت گرفته است و صدایش بریده است
نیزه نشین شد حضرت سقا و اهلبیت
زخم زبان زهر کس و ناکس شنیده است
***
گفتی رقیه ... گفت نمی آیم عمه جان!
در شام ماند و شهر جدید آفریده است
درسی که اربعین به ما میدهد ، زنده نگهداشتن یادِ حقیقت و خاطره ی شهادت درمقابل طوفان تبلیغات دشمن است .
دوستداران شهدا اربعین حسینی تسلیت
یا حسین جان
دوباره مثل همیشه خجالتم دادی...
برای عرض ارادت لیاقتم دادی...
تعجبم تو کجا این حقیرساده کجا...
همیشه گفته ام آقا تو عزتم دادی...
همین که خط نکشیدی به نام من ممنون...
چه شد که این همه شوق ارادتم دادی ...
وفا ندیده ای از من قبول اما ...
خودت به رحمت شاهانه عادتم دادی...
السلام علیک یا مولای یا اباعبدالله الحسین
پدرم زمان تحصیل در دانشگاه نفت آبادان یک جوان 19 یا 20 ساله بود، رئیس دانشکدهشان بهائی بود، ایشان در مقابله با او میآید کتابخانه انجمن
اسلامی را تأسیس میکند.
کتابها شامل رساله مراجع تقلید، دکتر شریعتی، شهید مطهری، حتی کتابهای "صادق هدایت" هم بوده، ولی پدرم می آید و کتابها را از هم تفکیک
میکند یک کتابخانه عقیدتی و سیاسی هم با پولهای شخصی خودش درست میکند و از طرف دیگر در یک قسمت هم کتابهای علمی را قرار میدهد.
محمدجواد تندگویان در روز 26 خرداد سال 1329 هجری شمسی در خانوادهای سنتی در محله خانیآباد در جنوب تهران به دنیا آمد.
او تنها فرزند خانوادهاش بود.
قدومش مایه برکت و خیر برای خانواده بود و وجودش روشنی بخش جانشان.
قبل از اینکه به مدرسه برود پدرش او را به مسجد برد و با قرآن آشنا کرد.
پدرش از هواداران آیت الله کاشانی ـ روحانی مبارز، مشهور بود.
جواد در محیط ساده خانواده آموخت که معیار اصلی و هدف واقعی زندگی تجمل و رفاه نیست. بلکه غیر از مادیات، ارزشهای والاتر و برتر دیگری نیز وجود دارد.
به همین دلیل در طول زندگی خود هیچگاه اجازه نداد وسیله برای او هدف شود.
جواد اکثر شبها، با قدمهای کودکانهاش همراه پدر و پدربزرگ به مسجد «بینایی» و هیات «بنیفاطمه» و فاطمیون خانیآباد میرفت.
ساکت و آرام در گوشهای مینشست و به نماز خواندن مومنان نگاه میکرد و گوش او به تدریج با دعا و گفتار عالمان دین آشنا شد.
هنوز به دبستان نرفته بود که در صف نماز جماعت در کنار پدر و پدربزرگ خود ایستاد و نماز خواند و درس خضوع و خشوع در برابر حق و ایستادگی در مقابل هرچه غیرخدایی، را آموخت.
در کنار پدر و پدربزرگش در جلساتی که بعد ازهیات به گونهای خصوصی برگزار میشد شرکت داشت و با مبارزه مکتبی آشنا شد و تا آخرین دقایق حیات پرافتخارش از مبارزه دست نکشید و مسجد و هیات را ترک نکرد.
تحصیل وی در دبیرستان مصادف با واقعه پانزدهم خرداد 1342 بود.
مهندس تندگویان با وجود اینکه امتیاز لازم را برای اعزام به خارج به عنوان سهمیه بانک ملی به دست آورده بود
. در مصاحبه به دلیل اینکه مذهبی متعصب شناخته شد کنار گذاشته شد.
ایشان با توجه به علاقهای که داشتند در سال 1354 به تحصیل در دانشکده نفت آبادان مشغول میشوند و فعالیتهای اسلامی و انقلابی خود را در انجمن اسلامی این دانشکده دنبال میکنند.
پس از فارغالتحصیل شدن از دانشگاه و طی دوره آموزش نظام وظیفه، جهت خدمت در پالایشگاه نفت تهران مشغول به کار شد.
در این دوران شرکت در فعالیتهای سیاسی منجر به دستگیری او به وسیله? ساواک گردید.
پس از آزادی از پالایشگاه تهران اخراج شد و در شرکت بوتان و سپس در شرکت صنعتی پارس توشیبا (پارس خزر کنونی) مشغول به کار شد.
وی در سال 1357 مدرک کارشناسی ارشد مدیریت را از مرکز مطالعات مدیریت ایران دریافت کرد.
مبارزه سیاسی او نیز تا پیروزی انقلاب بهمن 1357 ادامه یافت.
شهید تندگویان پس از پیروزی انقلاب به وزارت نفت دعوت شد.
به دلیل مشکلات فراوان در جنوب و به ویژه در آبادان، وی به عنوان نماینده? وزیر نفت در مناطق جنوب به آبادان اعزام شد.
چندی بعد به سمت مدیر شرکت ملی مناطق نفتخیز جنوب منصوب شد.
فعالیت در این سمت تا زمان نخست وزیری محمدعلی رجایی ادامه داشت.
اقدامات او در ارتباط با ایجاد آرامش در مراکز صنعتی جنوب، مدیریت فعالیتهای صنعتی، و راهاندازی پروژههای نفتی باعث شد محمدعلی رجایی، نخست وزیر وقت، در 10 مهر 1359 او را با توجه به سوابق انقلابی به عنوان وزیر نفت به مجلس معرفی کند.
مهندس شهید تندگویان در نهم آبان 1359 - درحالیکه حدوداً یک ماه از دوره وزارتش گذشته بود- برای بازدید از پالایشگاه نفت آبادان عازم منطقه بود که در جاده? ماهشهر-آبادان به همراه معاون و دیگر همراهانش به اسارت نیروهای ارتش رژیم بعث عراق درآمد و به زندانهای اسیران ایرانی در عراق منتقل شد.
به نقل از برخی اسیران، وی تا مدتها زنده بوده و حتی از شکست حصر آبادان (مهر 1360) و آزادسازی خرمشهر (خرداد 1361) آگاهی یافته بود.
اما از چگونگی وضعیت اسارت و نحوه درگذشت او در اردوگاههای اسرا اطلاعات دقیقی در دست نیست.
سرانجام پس از پایان گرفتن جنگ و تبادل اسرا و کشته شدگان میان دو طرف، پیکر محمدجواد تندگویان که در اثر شکنجه در عراق به شهادت رسیده بود، به کشور بازگردانده و در 25 آذر 1370 در ایران به خاک سپرده شد.
جمله ای به یاد ماندنی از شهید تندگویان در سر فصل تمامی سخنانش :
یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّکَ کادِحٌ إِلى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاقیهِ.......6انشقاق.....
(ای انسان بدرستی که تودر راه پروردگارت تلاش می کنی و بالاخره او را دیدار خواهی کرد)
تفسیر المیزان می فرماید: هدف نهایی سیر و سعی و تلاش انسان ، خدای سبحان است ، یعنی انسان به جهت آنکه عبدیست مربوب و مملوک که هیچ مالکیتی نسبت به نفس خود و اعمال وآثارش ندارد، جز آنکه مولایش اراده کند، دائما در حال سعی و تلاش و شتافتن بسوی خدای تعالیست که رب و مالک و مدبر امور اوست ، لذا انسان در اراده و عملش مسئول است و این امر خود حجتی برای معاد است ، چون ربوبیت الهی تمام نمی شود، مگر باعبودیت بندگان و عبودیت هم فقط با بودن تکلیف ومسئولیت تصور می شود ومسئولیت هم فقط با بازگشت بسوی خدا و حساب و جزا تمام می شود، پس انسان قطعادر مسیر وجودی خود به ملاقات پروردگارش می شتابد و به سوی او باز می گردد.
آه ،تندگویان!
مرا ببخش که سالهایی از شهادتت میگذرد اما برایت مرثیه ای نگفته ام!
اما بدان که زندگی در محیط بسته این دنیا بعد از تو برایم خوشایند نبوده و نیست،تنها یادتو و امید به "شفاعت"توست که مرا زنده میدارد.
امروز من مانده ام و اندوه جان فرسایی که بر مزار گرد گرفته تو پرده کشیده است.
و کیست که نداند لحظات سخت شکنجه و تنهایی تو قرین لحظات زندان موسی بن جعفر.علیه السلام.بوده است؟
چه نذر و نیازی...!
چه تقارن مظلومی...!
آه ،تندگویان!
مراببخش!
قلم بی رمق من کجا میتواند حقیقت مظلوم تو را شرح دهد؟
این کلمات ، شاید فقط توانسته باشد حلقه ای دیگر از دوستی نا تمام ما را تشکیل دهد.